یه روز یه کتاب ریاضی با کتاب داستان دعواش میشه.
کتاب داستان میگه: «من پر از ماجرا و هیجانم! تو منو درک نمیکنی!»
کتاب ریاضی جواب میده: «آره! من فقط مشکل دارم! من فقط مساله دارم!» 😄
یه روز یه کتاب ریاضی با کتاب داستان دعواش میشه.
کتاب داستان میگه: «من پر از ماجرا و هیجانم! تو منو درک نمیکنی!»
کتاب ریاضی جواب میده: «آره! من فقط مشکل دارم! من فقط مساله دارم!» 😄
یه روز، یه مردی خونهش آتیش میگیره و فوری زنگ میزنه به آتشنشانی میگه:
"زود باشید! اینجا آتیش گرفته، اوضاع خیلی وخیمه!"
بعد از چند دقیقه، خبری از آتشنشانی نمیشه!
همینطور که بیرون خونه نگران و معترض، منتظر ماشین آتشنشانی بود، یهو یه بمب میافته روی خونهش!
بعد موجی از انفجار و دود و خرابی، مرد که از شدت انفجار شوکه شده بود، در حالی که حیرت زده از این همه اتفاق چند ثانیه به فکر فرو رفته بود، با خودش میگه:
"اگه آتشنشانی زود میومد، ممکن بود بمب روشون بیفته و اوضاع خیلی بدتر بشه!"
پس دوباره تماس میگیره تا بگه خوب شد دیر کردید! یه بمب افتاد اینجا، خونه منفجر شد و...!
وقتی اپراتور آتشنشانی گوشی رو بر میداره با آرامش به مرد میگه:
"خاموش شد؟"
مرد با تعجب جواب میده:
"شما که نیومدید!"
اپراتور آتشنشانی با لحن جدی میگه:
"پس شما فکر کردید انفجار برای چی بود؟! وقتی اوضاع وخیمه، گاهی با انفجار آتش رو خاموش میکنیم!"
یه روز یه مرد میره میوه فروشی میگه سه کیلو سیب میخوام ... فروشنده سه کیلو سیب میکشه میگه بفرمایید ... بعد مرد میگه حالا یه کیلو ازش کم کنید دو کیلو بدید ... فروشنده با تعجب میگه چرا؟ مرد میگه آخه میخوام وزن کم کنم!
پ.ن : البته میوه فروش یه ایرانی خسته و بی اعصاب بود که همین موضوع باعث شد دکتر ها کلی زحمت بکشن تا بتونن دسته بیل رو از معده ی مرد خارج کنن ...
دوست داشتم یه معشوقه داشتم که دستاشو میگرفتم و زل میزدم توی چشماش و بهش میگفتم:
«میدونی الان تنها دختری که توی چشم من از تو خوشگلتره کیه؟ میدونی آیا؟ خود تویی وقتی لبخند هم میزنی.»
حالا شاید بگین حتماً باید دستاشو هم میگرفتی؟
خب نه لزوماً، ولی اومدیم و صبر نکرد جواب سوال رو بدی و یهو یه چَک افسری کشید زیر گوشت و گفت:
«پس برو با همون دختره ... ای مردتیکهی فلان فلان شده ی فلان الدنگ!»
حالا محض احتیاط دیگه
در دنیایی که شاید اینترنت نقش اساسی در خوشحالی برخی انسان ها بازی می کند. ترومن یک شخصیت مجازی واقعی محسوب می شود که میخواهد خودش و دوستانش خوشحال باشند.
دلیلی برای لبخند زدن بساز حتی اگر دلیلی برای خندیدن نباشد. مخاطبانی که از وبلاگ ما استفاده می کنند سعی کنند خوشحال باشند و خوشحال کنند.